سلام
امروز رفتم تو حیاط خرده نونای سفره را بریزم تو باغچه .
باورتون نمیشه دیدم توی گلدون شکسته گوشه حیاط ساقه گل نرگس دراومده
من پارسال پیاز گل نرگسا کاشته بودم .ولی اصلا بهش توجه نکردم ،حتی آب بهش نداده بودم ولی به خاطر بارندگی این چند شب این پیاز گل رشد کرده بود
پیش خودم فکر کردم این گل منتظر توجه من نمونده ،وقتی به لطف خدا بارون اومده از این فرصت بیشترین استفاده را کرده و شروع به رشدکرده
واقعا تو درون ما هم استعداد هایی است برای اینکه مثل این گل رشد کنه باید از فرصت هایی که خدا در اختیارمون قرار میده به بهترین شکل استفاده کنیم .
ما یعنی
انسان دوپا یعنی
اشرف مخلوقات
برای رشد و تکامل نیاز به توجه هیچ بشری نداریم
فقط باید تلاش کنیم و از فرصت های خدا دادی استفاده کنیم
وچشمون به دست خدا باشه
امروز رفتم تو حیاط خرده نونای سفره را بریزم تو باغچه .
باورتون نمیشه دیدم توی گلدون شکسته گوشه حیاط ساقه گل نرگس دراومده
من پارسال پیاز گل نرگسا کاشته بودم .ولی اصلا بهش توجه نکردم ،حتی آب بهش نداده بودم ولی به خاطر بارندگی این چند شب این پیاز گل رشد کرده بود
پیش خودم فکر کردم این گل منتظر توجه من نمونده ،وقتی به لطف خدا بارون اومده از این فرصت بیشترین استفاده را کرده و شروع به رشدکرده
واقعا درون ما هم استعداد هایی است، برای اینکه مثل این گل رشد کنه باید از فرصت هایی که خدا در اختیارمون قرار میده به بهترین شکل استفاده کنیم .
انسان.یعنی
اشرف مخلوقات
برای رشد و تکامل نیاز به توجه هیچ بشری نداره
فقط باید تلاش کنه وازفرصتهای خدادادی استفاده کنه
وچشمش به دست خدا باشه
سلام
شاید باورتون نشه ولی امروز من یه کلاسی رفتم که اصلا خسته نشدم هیچ وقتی کلای داشت تموم میشد می گفتم کاش تموم نمی شد و همین طور ادامه داشت
اینقدر ذوق زده ام که نمی تونم بهتون بگم کاش شما هم بودید و حسما درک می کردید
امروز کاری کردم کارستون برای اولین بار توجمع حرف زدم
خیلی برام سخت حتی تپقم زدم ولی برای اولین بار فوق العاده بود
راستشا بگم اولش ناراحت شدم که ارائه بدتر از همه بود رفتم پیش استاد گفتم بهشون گفت برو فیمتا ببین و سعی کن نکات مثبتشا بنویسی
ولی وفتی رفتم فیلمم ارائما دیدم
وای خیلی خوب بود هم از زبان بدن استفاده کرده بودم،صدام نمی لرزید ،و به همه نگاه میکردم
هر کاری اولش سخته مثل وقتی که رفتیم مدرسه یا وقتی که برای اولین بار مداد دستمون گرفتیم که بنویسم (بابا آب داد)یا وقتی که برای اولین بار مسابقه ورزشی شرکت کردیم ،یا اولین باری که برای دختری خواستگار میادیا پسری به خواستگاری میره
همیشه اولین بارها سخت فقط کافیه خودتا تو موقعیتش قرار بدی تا واستم راحت بشه
آقا تا حالا شده تویه مکانی یا شرایطی قرار بگیری که باورت نشه
الان من دقیقا همین حال را دارم
اومدم خونه ای پدرم ،اومدم حرم امام رضا . وای انگار گیجم من کجا اینجا کجا من اصلا تا هفته پیش فکرشا نمی کردم اینجا باشم
خوب حالا چی بهشون بگم .
نشستم رو به رو حرم . می خوام حرف بزنم . یکی تو دلم میگه بگوو دیگه
بگو چی می خوای مگه منتظر این شرایط نبودی
احساس می کردم تو آغوش پدرم هستم و تموم درد ها و ناراحتیام رفته
تمام وجود شده بود شکر شکر شکر
شکر از اینکه پدر معنوی دارم
چن وقت پیشا برای اردوی دختران آسمان باید با مادر تماس می گرفتیم. و وسایل اردو و شرایط اردو را براشون می گفتیم
زنگ زدم به یکی از مادر سلام علیک کردم گفتم شما خانم باقری هستید گفت بله باهاش حرف زدم کلی و شرایطا گفتم فرداش خانم جعفریان گفت چرا با یه مادرا تماس نگرفتی گفتم چرا تماس گرفتم یه بار دیگه می خواستیم بیرون بریم زنگ زدم به همون شماره گفت ببخشید اشتباه تماس گرفتید قبلا هم اشتباه تماس گرفته بودید(خوب خانم حسابی چرا اون سری نگفتی) رفتیم بیرون دیدم فاطمه باقری را دوستش خبر کرده و اومده گفتم شماره مامانتا بگو دیدم مجموعه به جا ۰۹۱۸ شماره را بهم ۰۹۱۳ اشتباه داده
.اون خانمه که اشتباه باهاش تماس گرفته بودم زنگ زد گفت این مجموعه دختران آسمان کجاست و چیکار می کنه من دخترم ۱۴ سالشه وخیلی دوست دارم یه همچین جایی کلاس ببرمش براش توضیح دادم آدرس گرفت و گفت ان شالله میارمش
دست خدا را دیدم که اراده کرده که این خانم با مجموعه آشنا بشه و اینا که شماره را اشتباه دادن لشکریان خدا هستن
احساس می کردم کورم . احساس می کردم مثل ماهی تو آگواریوم که از وقتی مریض شده وقتی من می خوام غذا بهش بدم، دست منا نمبینه و به سمت دست من حرکت نمی که
منم مریض شدم مریضی شرک گرفتم . مریضی دوری از خدا . هر اتفاقی خوب یا بدی تو زندگیم میفته همه را از خودم می دونم از تصمیمات خودم .
پس چرا من خدا را توی زندگیم نمبینم
من باید توی همه زندگیم خدا را ببینم
آخه . فاطمه. چرا این چشمات خدا را نمبینه
خدا یا میشه دستتا بیاری جلو چشام منم قول میدم که عینک بزنم
این ها حرفایی بودکه مدت ها بهش فکر می کردم و تو ذهنم بود
تا اینکه مشهدا ثبت نام کردم و داستان مشهدا توی وبلاگ گفتم حتما بخونید
داستان ۱۴
فردای روزی که مشهدثبت نام کردم
دوستم بهم پیام داد نتایج کنکور ارشد اومد
خیلی آرامش داشتم البته سعی هم می کردم آرامش داشته باشم
چون داشتم تمرین توکل به خدا می کردم و به خدا سپرده بودم که قبول بشم
اینترنتم ضعیف بود نمی تونستم برم تو سایت
شماره پرونده و شماره شناسنامه را فرستام برا دوستم تا ببینه
منتظر پیامش بودم
مبارک باشه قبول شدی
آخ جوون
این دعا توسل با تو چه می کنه
انتخاب ۱۴ ام
کجا
مشهد
از خوشحالی تو پوست خودم نمی گنجیدم
خدایا دستت را تو زندگیم دیدم دستت را اوردی جلوی چشام تا بتونم با
عینک ته استکانی روحم ببینم خدا یا چه قشنگ که اول اردو دانشجویی مشهدا برام اوکی کردی بعد گفتی بیا اینم نتیجه کنکورت حالا که میری مشهد برو ثبت نام کن
خدا یا احساس می کنم درجه چشام اومده پایین باید از عینک ضعیف تری استفاده کنم
چند روز به روضه مونده و هزینه کمی برای برگزاری روضه داریم
ولی من و همسرم دوست داریم روضه مادرمون به خوبی و باتشریفات برگزار بشه
آقا محمد با نگرانی بهم گفت:دوست دارم روضه امسال مثل پارسال با تشریفات برگزار بشه . بهش گفتم فکر می کنی پارسال هزینه روضه را تو دادی یا خود مادرمون . گفت این حرفتا می دونم ولی.
ولی نداره خوده مادرمون شخص می کنه روضمون چه طور برگزار بشه ،
من باور دارم که میزبان این مهمانی حضرت زهراست . و ما افتخلر نوکری پیدا کریدم
ما خودمون مهمان هستیم حضرت زهرا میزبان هستند
.باورتون نمیشه که هزینه روضه به اندازا کافی تامین شد و روضه مادر به بهترین شکل برگزار شدو ما در این مهمانی شرکت کرده بودیم
این هفته یه مهمان بزرگ داریم خونمون
مهمانی که دلیل خلقت این عالم هستی است
مهمانی که خدا به حضرت محمد درموردش فرمود
ای محمد اگر تو نبودی افلاک را نمی افریدم اگر علی نبود تو را نمی آفریدم و اگر فاطمه نبود شما دوتن را نمی آفریدم
مادرمون حضرت فاطمه دلیل خلقت علم هستی است
وایی چقدر من خوشبختم .
یعنی خوشبختی بیشتر از اینه که مادری داشته باشی
که تمام عالم هستی برای او آفریده َشده باشه
پس اگه این دنیا برای مادرمون آفریده شده،ایشون همه کاره ی این عالم هستی است وایشون میزبان هستن و ما مهمان
وای خدا جون
خوشحالی بالاتر از اینکه
مادرمون سفره مهمانیشون را تو خونه ی ما پهن کردن
درباره این سایت